لپتاپ شرکتی که در آن برنامهنویسی میکردم خراب شده بود و از طرفی هم سه روز بیشتر برای تحویل سفارش مشتری وقت نداشتیم؛ قبلا هم زمان تحویل را عقب انداخته بودیم و دیگر امکان تاخیر بیشتر برایمان میسر نبود. نیمساعت از خرابی لپتاپ گذشته بود تا اینکه همکارم از دور با اشاره گفت که به اتاق مدیر بروم؛ استرس تمام وجودم را فرا گفت؛ آیا به همان چیزی که فکر میکردم قرار است اتفاق بیفتد؟!
کابوسی که به واقعیت پیوست
5دقیقه از ورودم به اتاق گذشته بود و مدیر در حال صحبت با موبایلاش بود؛ بعد از اتمام مکالمه با لبخند بابت تاخیر عذرخواهی کرد و گفت:
- مدیر: میدانی که باید تا سه روز دیگر سفارش مشتری رو تحویل بدهیم؟
- من: بله
- مدیر: حالا با این لپتاپ خراب چطوری میتوانیم این کار را کنیم؟
- من: واقعا نمیدانم؛ باور کنید خودم بیشتر از شما بابت این قضیه استرس دارم.
- مدیر: یک درخواستی از تو دارم؛ چون روابط ما بیشتر از کارمند و کارفرما، یک ارتباط دوستانه است و برای همین میخواهم آن را با تو مطرح کنم!
- من: چه درخواستی؟ حتما! سراپا گوشام.
- مدیر: امکاناش هست تا زمانی که سیستم شرکت درست شود، با لپتاپ شخصیات کار کنی؟ من یک مبلغی را برای استهلاک روزانه آن در نظر گرفتم و آخر ماه به حقوقات اضافه میکنم.
- من: بله حتماً؛ مشکلی نیست.
بمبی که از آن میترسیدم منفجر شد؛ لپتاپ شخصی من سالم بود اما به اندازه یک لپتاپ خراب هم کارایی نداشت؛ به قدری کند بود که کار یکساعته با آن سه ساعت طول میکشید؛ حتی شاید هم بیشتر! دیگر چارهای نداشتم و مجبور بودم از فردا لپتاپ شخصی خودم را به شرکت ببرم...
پیشنهاد پدرانه!
سر میز شام در فکر فرو رفته بودم و زیاد اشتها نداشتم؛ در واقع فقط بهخاطر آنکه خانواده ناراحت نشود سر میز نشسته بودم. در افکار خودم غرق بودم که ناگهان با صدای پدرم به خودم آمدم:
پدر: چه شده؟ چرا انقدر پکر هستی؟
من: پکر نیستم.
پدر: مشخص است! از شرکت اخراج شدی؟
من: نه پدر من! چرا باید اخراج شوم؟!
پدر: پس خودت بگو چه شده!
من: لپتاپ شرکت خراب شده؛ باید از فردا لپتاپ خودم را ببرم و با آن کار کنم.
پدر: خب؟!
من: خب خودت هم میدانی چقدر لپتاپام قدیمی است!
پدر: مگر پارسال نگفتی که میخواهی برای خرید لپتاپ جدید پسانداز را شروع کنی؟ چه شد؟
من: بله پسانداز کردم؛ هنوز هم در حال پسانداز هستم؛ اما قیمت دلار سرعتاش از من بیشتر است و هی درحال درجا زدن هستم!
پدر: چقدر پول کم داری؟
من: حدود 5، 6 میلیون تومان.
پدر: بگذار ببینم چه کاری از دستام بر میآید.
حرفهای پدرم امیدبخش بود اما من آنها را جدی نگرفتم و به حساب یک همدردی پدرانه گذاشتم...
ماهی نو، لپتاپی نو!
بدترین روز کاریام را گذرانده بودم؛ کاری که شاید در سه ساعت انجام میشد به زور در نه ساعت انجاماش دادم و این موضوع به من نوید اضافهکاری طاقتفرسا را در آخر هفته میداد. ساعت کاری تمام شد و به سمت خانه حرکت کردم؛ این بار دیگر قصد نداشتم ناراحتیام را از خانواده پنهان کنم چون واقعا از زمین و زمان عصبانی بودم.
وقتی به خانه رسیدم پدرم با لبخند گفت:
پدر: لباسهایت را عوض کن بیا کارت دارم.
من: چه کاری؟
پدر: زود باش! عوض کن تا بگم.
با بیحوصلگی لباسهایم را عوض کردم و دست و صورت خود را شستام و در نهایت با چهرهای بیحال و عصبی روبهروی پدرم نشستم و گفتم:
من: سراپا گوشم پدر جان.
پدر: مشکل پولات را حل کردم!
من: چی؟! چطوری؟
پدر: یادت است پارسال یخچال نو خریدیم؟
من: بله.
پدر: من حدود 8 میلیون تومان پول کم داشتم؛ همکارم پیشنهاد داد که یک سپرده قرضالحسنه در بانک سامان باز کنم و بعد از سه ماه برای وام درخواست بدهم.
من: خب؟! توانستی وام بگیری؟
پدر: با وجود آنکه طبق قوانین بانک، حتی 20 درصد از مبلغ وام را سپردهگذاری کرده بودم اما شانس با من یار نبود و سر یک ماه یخچالمان خراب شد و مجبور شدم از همکارانام پول قرض بگیرم.
من: خب؟ منظورت این است که برای من هم از همکارانات پول قرض میگیری؟
پدر: نه پسرم! دیشب که آن موضوع را مطرح کردی یادم افتاد که سپرده همانطور مانده و شش ماهام از تاریخاش گذشته است؛ صبح به یکی از شعبههای بانک سامان رفتم و درباره وام پرسیدم.
من: خب چه جوابی دادند؟
پدر: گفتن اگر امروز درخواست بدهی ماه بعد وام در حسابات است!
چیزی که شنیدم را باور نمیکردم و فقط به پدرم خیره شده بودم...!
وام خرید وسایل منزل بانک سامان
من: پدر من شنیده بودم بانک سامان برای وامهایش سند ملکی میخواهد؛ برای 8 میلیون تومان ارزش دارد که سند را در گرو بانک بگذاریم؟!
پدر: عزیزم سند ملکی برای مبالغ بالاتر است؛ برای این وام ضامن کسر از حقوق کافی است. شکر خدا هم من و هم مادرت یک عمر کارمند بودیم و میتوانیم ضامنات شویم! البته یادت نرود که کل قسطهایش را باید خودت پرداخت کنی!
من: راستی قسط! اقساطاش چندماهه است؟
پدر: 60 ماهه
من: سود وام چقدر است؟
پدر: 18 درصد
من: خب پس دقیقا همان سود مصوب بانک مرکزی است!
هنوز هم باورم نمیشد که قرار است از دست لپتاپ قراضهام خلاص شوم!
سخن پایانی
الان چندماه از خرید لپتاپ جدیدم میگذرد و حتی من دوست ندارم دیگر با سیستم شرکت کار کنم؛ گرچه که مجبورم!
راستی بهتر است قبل از درخواست وام به نکتههای زیر توجه کنید:
- برای دریافت وام از بانک سامان افتتاح حساب قرضالحسنه به مدت حداقل سه تا شش ماه الزامی است.
- اگر سوابق چک برگشتی یا وام معوقه داشته باشید، امکان دریافت تسهیلات برای شما وجود ندارد.
- شما با پشتوانه اوراق مشارکت دولتی یا بانک مرکزی هم میتوانید به راحتی این وام را دریافت کنید.